I L O V E Y O U

Ey Khoda Khabar Nadari Ashegha Daran Misozan Nagi Ta Yekio Mikhai Lebasho Be Ham Midozan Ey Khoda Khabar Nadari Ashegha Tanha Haye Tanhan Ashke Khon Mirizan Khoda Delgir Nasho Az Man Tahe Namardie Donya Faght Ino Azet Mikham Khelasam Kon Az In Donya Bia Harfamo Bavar Kon Dg Khastam Az In Donya Ey khoda Ki Az To Khaste Mano Be Donya Biyari Nemishod Ba Yea Bahone Yekio Jam Bezari Ooni Ke Rafte Dg  RAfte Dg  Man Chizi Nemikham Dg  Nemikham    

سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : Stanza

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
 

یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:38 :: نويسنده : Stanza

 

عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : Stanza

میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….
از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….
 

یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : Stanza

Tamame Arezo Man Naghshe Berabe Harooz Sar Nevashte Man ranjo Azabe Aghoshe To Baraye Man Hamishe Kam Yabe Doa Ghalbe Ashghem Chera Bijavabe Tanha Vaghti Ke Shab Toro Miare kenar man to khabe Ashegh Nemikhabe Toro Khastan Nemikhabe Arezo To man Be Ham Residan Nemimire Nemikhabe Bi To Khorshid Nemitabe  

یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : Stanza

                      

چهار شنبه 30 فروردين 1398برچسب:, :: 13:40 :: نويسنده : Stanza

غرق ترانه میشوم از نگاه گاه گاه تو / کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو . . .

یادت باشه یادتو به یادم میمونه / یادی کن که یاد ما هم به یادت بمونه . . .

من کویر خسته ام نوئی نم نم بارون / دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . . .

من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم / به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم

عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست / اشتیاقی است که هر لحظه و هر ساعت دارم

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : Stanza

با تو بر مرغان دریایی امیرم / بی تو در زندان تنهایی اسیرم
با تو در کاخ وفا ارباب عشقم / بی تو در کوه جفا سنگی حقیرم . . .

 

اونقدر که فکرشو میکنی دوستت ندارم ، چون اونقدر دوستت دارم که نمیتونی فکرشو بکنی !
 

کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .

 

 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : Stanza

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : Stanza

ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : Stanza

به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند ، دل کوچکم تنگ نگاه توست .
 

فارغ از هرگونه آز و ناز میخواهم تو را / گر نباشم در جهان هم باز میخواهم تو را .
 

این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید .
 

گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند .

 

وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هرجا بروم باز وجودم تنهاست .

 

ما بخار شیشه ایم ، نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی

زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا موکول کرد

با من بمان ، نه برای اینکه در دنیای بی رحم تنها نباشم ، با من بمان تا در دنیای بی رحم تنهاییم ، تنهاترین باشی .

دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم / در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم .

ای عزیزی که فلک کرده مرا از تو جدا / از کجا غنچه بچینم که دهد بوی تو را .

اینجا رادیو “دل” است ، صدای مرا از عمق “قلبم” میشنوید ، این یک اس ام اس نیست ، یک احساس پاک است .
 

از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم / با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم / هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی / در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم .
 

 

نمیدانم ! دل من نازک است یا چشمان تو تیز ، هرچه نگاه به تو میدوزم بند دلم پاره میشه !
 

 


تو را چون لحظه های آفتابی دوست میدارم ، مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری .

گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند .


دوستی ما شبیه باران نیست که گاهی می آید و گاهی نمی آید ، دوستی ما شبیه هواست ، گاهی ساکت ، گاهی طوفانی اما همیشه در اطراف ماست

توی دنیا آدمهای زیادی روی تخت های دو نفره میخوابن ، اما قشنگتر اینه که بعضی آدم ها روی تختهای یه نفره بیاد هم بیدارن .
 

خورشیدی و گرمای محبت در دست / با آمدن تو ماه چشمش را بست / با سرعت نور سمت تو می آیم / وقتی که چراغ چشمهایت سبز است .
 

اگر ای دوست تحمل بنمایی ، همچو خاری که شود همدم گل ، با تو تا مرز شکفتن ، با تو تا سبز شدن ، آن طرف تر حتی ، با تو تا زرد شدن می مانم

 

امواج نگاهت اعتیاد آور بود / زیبایی تو فراتر از باور بود / در قاب نگاه چشم من لبخندت / لبخند ژوکوند ، بلکه زیباتر بود .
 

 

 

در دیده ی تو رمز نهانی پیداست / در جام نگاه تو جهانی پیداست / کس ره نبرد درون آن قلعه ی راز / کز بام و برش تیر و کمانی پیداست .

 

گر فراموشت کنم بر من حرام است زندگی / من تو را با جان خریدم کی فراموشت کنم

ز روزی که یکی دلم را برده / تب دارم مثل طفل سرما خورده / گفتارم شعر ، شعرهایم هذیان / دکتر جان بنده زنده ام یا مرده ؟
 

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است / فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است / چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود / گیرم که برکه ای ، نفسی عاشقت شده است .
 

 

به دل میگم شب یا سحر یادش نکن / دلم میگه دیونشم ، تو هم فراموشش نکن .

با مداد كودكی مینویسم دلتنگتم چون هیچگاه كودكی دروغ نمیگوید
دیشب زغمت خیمه به میخانه زدم.بایادغمت بوسه به پیمانه زدم.درساغرخودجلوه چشمان تودیدم دیوانه شدم مشت به پیمانه زدم
 
ر زندگی زخمهایی هست که تو باید بوس کنی تا خوب بشن . . .
 
 
 
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : Stanza

اگر پیراهن یوسف علاج درد یعقوب است / علاج درد ما هم دیدن یاران محبوب است

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : Stanza

از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، بازهم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست !
 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : Stanza

من از شوق تو لبریزم گل من / کجایی بی تو پاییزم گل من / ز پا افتاده ام بازآ که شاید / به دیدار تو برخیزم گل من

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : Stanza

همانند پلی بودم برای عبورت ، به فکر تخریب من نباش ، رسیدی دست تکان بده ، من خود فرو میریزم .
 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : Stanza

کاش نامت را با خط بریل مینوشتند ، صدا کردنت کافی نیست ، شکوه اسم تو را باید لمس کرد !


چه فرقی دارد
، شهر ما خانه ی ما باشد یا نباشد ؟ وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه ی ما !

من بودم ، تو و یک عالمه حرف ، و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد ! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد .

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند ، مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم !

کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم .

ما با نفس سلامت ای دوست خوشیم / از گرمی هر کلامت ای دوست خوشیم / هرچند که افتخار دیدارت نیست / با زنگ خوش پیامت ای دوست خوشیم .

امروز که آینه جوابش سنگ است / در ذهن زمانه عشق هم بی رنگ است / هر کس که نداند تو خودت می دانی / آری به خدا دلم برایت تنگ است .

جوان ترین شاخه ی گل از قشنگترین گلهای باغ دلم تقدیم به تو که خیلی گلی !
 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : Stanza

 

تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز، 

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم  

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : Stanza

نازنینم

عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه

از چشمانم بخوان .

کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند .

برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو

جوابش را در قلبت خواهی یافت .

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : Stanza

از انسانها غمی به دل نگیرزیرا خود نیز غمگینند!

زیرا با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند!.

 

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند

 

پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند

یک شنبه 27 فروردين 1398برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : Stanza

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

http://www.companyfwe.loxblog.com

http://boyvsgirl.loxblog.com/

★★مهساღღداريوش★★

manoto3

The Best & The Worst

 





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 18613
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content