I L O V E Y O U
Ey Khoda Khabar Nadari Ashegha Daran Misozan Nagi Ta Yekio Mikhai Lebasho Be Ham Midozan Ey Khoda Khabar Nadari Ashegha Tanha Haye Tanhan Ashke Khon Mirizan Khoda Delgir Nasho Az Man Tahe Namardie Donya Faght Ino Azet Mikham Khelasam Kon Az In Donya Bia Harfamo Bavar Kon Dg Khastam Az In Donya Ey khoda Ki Az To Khaste Mano Be Donya Biyari Nemishod Ba Yea Bahone Yekio Jam Bezari Ooni Ke Rafte Dg RAfte Dg Man Chizi Nemikham Dg Nemikham سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : Stanza ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:38 :: نويسنده : Stanza
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق @@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@ امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری گفتم که تو می دونی،سرخاک تو می میرم ، ولی تا لحظه مردن نمی گیرم از دل یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : Stanza میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ، یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : Stanza Tamame Arezo Man Naghshe Berabe Harooz Sar Nevashte Man ranjo Azabe Aghoshe To Baraye Man Hamishe Kam Yabe Doa Ghalbe Ashghem Chera Bijavabe Tanha Vaghti Ke Shab Toro Miare kenar man to khabe Ashegh Nemikhabe Toro Khastan Nemikhabe Arezo To man Be Ham Residan Nemimire Nemikhabe Bi To Khorshid Nemitabe یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : Stanza غرق ترانه میشوم از نگاه گاه گاه تو / کاش خانه ای بنا کنم در حوالی نگاه تو . . . یادت باشه یادتو به یادم میمونه / یادی کن که یاد ما هم به یادت بمونه . . . من کویر خسته ام نوئی نم نم بارون / دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . . . من به چشمان پر از مهر تو عادت دارم / به تو و طرز نگاه تو ارادت دارم عطش حسرت دیدار تو را پایان نیست / اشتیاقی است که هر لحظه و هر ساعت دارم یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : Stanza با تو بر مرغان دریایی امیرم / بی تو در زندان تنهایی اسیرم اونقدر که فکرشو میکنی دوستت ندارم ، چون اونقدر دوستت دارم که نمیتونی فکرشو بکنی ! کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : Stanza روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : Stanza ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ... یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : Stanza به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند ، دل کوچکم تنگ نگاه توست . فارغ از هرگونه آز و ناز میخواهم تو را / گر نباشم در جهان هم باز میخواهم تو را . این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید . گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند .
وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هرجا بروم باز وجودم تنهاست .
ما بخار شیشه ایم ، نازمون کنی اشکمون در میاد چه برسه فراموشمون کنی زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا موکول کرد با من بمان ، نه برای اینکه در دنیای بی رحم تنها نباشم ، با من بمان تا در دنیای بی رحم تنهاییم ، تنهاترین باشی . دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم / در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم . ای عزیزی که فلک کرده مرا از تو جدا / از کجا غنچه بچینم که دهد بوی تو را . اینجا رادیو “دل” است ، صدای مرا از عمق “قلبم” میشنوید ، این یک اس ام اس نیست ، یک احساس پاک است . از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم / با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم / هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی / در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم .
نمیدانم ! دل من نازک است یا چشمان تو تیز ، هرچه نگاه به تو میدوزم بند دلم پاره میشه !
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند .
توی دنیا آدمهای زیادی روی تخت های دو نفره میخوابن ، اما قشنگتر اینه که بعضی آدم ها روی تختهای یه نفره بیاد هم بیدارن . خورشیدی و گرمای محبت در دست / با آمدن تو ماه چشمش را بست / با سرعت نور سمت تو می آیم / وقتی که چراغ چشمهایت سبز است . اگر ای دوست تحمل بنمایی ، همچو خاری که شود همدم گل ، با تو تا مرز شکفتن ، با تو تا سبز شدن ، آن طرف تر حتی ، با تو تا زرد شدن می مانم
امواج نگاهت اعتیاد آور بود / زیبایی تو فراتر از باور بود / در قاب نگاه چشم من لبخندت / لبخند ژوکوند ، بلکه زیباتر بود .
در دیده ی تو رمز نهانی پیداست / در جام نگاه تو جهانی پیداست / کس ره نبرد درون آن قلعه ی راز / کز بام و برش تیر و کمانی پیداست .
گر فراموشت کنم بر من حرام است زندگی / من تو را با جان خریدم کی فراموشت کنم ز روزی که یکی دلم را برده / تب دارم مثل طفل سرما خورده / گفتارم شعر ، شعرهایم هذیان / دکتر جان بنده زنده ام یا مرده ؟ با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است / فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است / چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود / گیرم که برکه ای ، نفسی عاشقت شده است .
به دل میگم شب یا سحر یادش نکن / دلم میگه دیونشم ، تو هم فراموشش نکن . با مداد كودكی مینویسم دلتنگتم چون هیچگاه كودكی دروغ نمیگوید
دیشب زغمت خیمه به میخانه زدم.بایادغمت بوسه به پیمانه زدم.درساغرخودجلوه چشمان تودیدم دیوانه شدم مشت به پیمانه زدم
ر زندگی زخمهایی هست که تو باید بوس کنی تا خوب بشن . . .
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : Stanza اگر پیراهن یوسف علاج درد یعقوب است / علاج درد ما هم دیدن یاران محبوب است یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : Stanza از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، بازهم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست ! یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : Stanza من از شوق تو لبریزم گل من / کجایی بی تو پاییزم گل من / ز پا افتاده ام بازآ که شاید / به دیدار تو برخیزم گل من یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : Stanza همانند پلی بودم برای عبورت ، به فکر تخریب من نباش ، رسیدی دست تکان بده ، من خود فرو میریزم . یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : Stanza
کاش نامت را با خط بریل مینوشتند ، صدا کردنت کافی نیست ، شکوه اسم تو را باید لمس کرد !
من بودم ، تو و یک عالمه حرف ، و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد ! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد . در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند ، مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم ! کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم . ما با نفس سلامت ای دوست خوشیم / از گرمی هر کلامت ای دوست خوشیم / هرچند که افتخار دیدارت نیست / با زنگ خوش پیامت ای دوست خوشیم . امروز که آینه جوابش سنگ است / در ذهن زمانه عشق هم بی رنگ است / هر کس که نداند تو خودت می دانی / آری به خدا دلم برایت تنگ است . جوان ترین شاخه ی گل از قشنگترین گلهای باغ دلم تقدیم به تو که خیلی گلی ! یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : Stanza
تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : Stanza نازنینم عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه از چشمانم بخوان . کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند . برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو جوابش را در قلبت خواهی یافت . یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : Stanza از انسانها غمی به دل نگیرزیرا خود نیز غمگینند! زیرا با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند!.
زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند
پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند یک شنبه 27 فروردين 1398برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : Stanza درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان |
||
|