I L O V E Y O U
تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : Stanza
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان |
||
|